باز هم چمدان سه نفره
عضویت در سایت
- برای مطلع شدن از اضافه شدن مطالب جدید به سایت در خبرنامه عضو شوید .
محل کد خبرنامه
مطالب قبلی
نویسندگان وبلاگ
لوگو دوستان

لوگو دوستان
جستجو در وبلاگ

آرشیو وبلاگ

» باز هم چمدان سه نفره

آخر سال نزديك است... باز هم دارم برای گذراندن تعطیلات عید زودتر از موقع، چمدان می‌بندم... باز هم سمت چپ چمدان لباسهای خودم، قسمت وسط لباس‌های دخترك و سمت راست لباس‌های شازده را تا می‌كنم و می‌گذارم... باز هم تعطيلات ما ۱۴ روزه‌ست و امسال با دو روز مرخصی به حدود ۲۰ روز هم می‌رسد... باز هم آقای خانه ۴ ـ ۵ روز از هفته‌ی دوم فروردين را تعطيلی دارند كه آن هم می‌دانم با تماس‌های مكرر از محل كارش و به نوعی با دوركاری، خراب می‌شود... باز هم من و بچه‌ها می‌خواهيم با هم برویم به زادگاهم... باز هم شروع سال جديد و تعطیلات را با هم نیستیم... باز هم آقای خانه دارد طول سه و نیم متری اتاق را قدم می‌زند و مكالمات هر سال بين‌مان تكرار می‌شود... می‌گويد: بمانيد همين‌جا تا هفته دوم با هم برويم سمت غرب... می‌گويم: در اين صورت بايد ۱۵ روز را بيهوده در خانه بمانيم. من درسال فقط همين يك تعطيلی طولانی را دارم. می‌گويد: ارزش با هم بودن را دارد... می‌گويم: چه با هم بودنی؟! اينجا كه صبح تا شب سر كاری، آنجا هم بيايم كه چه! تو می‌روي قاطی جمع‌های مردانه و من باید تلاش کنم تا يكی دو كلمه‌ای از صحبت‌های جمع زنانه را متوجه بشوم و لبخند بزنم تا نگويند آداب معاشرت بلد نيست... می‌گويد: آنجا برويد كه چه! فك و فاميل‌ات يا مسافرت می‌روند يا آنقدر سرشان با مهمان‌‌بازی‌های خودشان شلوغ است كه همه‌اش بايد بنشينيد خانه‌ی خواهرت... می‌گويم: لااقل آنجا راحتيم و مجبور به رعايت خيلی چيزها نيستم. بچه‌ها هم آزادترند... از پنجره بیرون را نگاه می‌کند و می‌گويد: اين بار ديگر قول می‌دهم به جای ديدوبازديد و مهمانی رفتن برويم بگرديم و ديدنی‌های آنجا را ببينيم... می‌گويم: هر بار همين قول را دادی و نشده... می‌گوید: وقتی می‌رويد، از لحظه‌ای که در طیاره می‌نشینید تا برسيد و پایتان را روی زمین بگذارید چند بار می‌میرم و زنده می‌شوم... دیگر چیزی نمی‌گویم و برای چند لحظه از تا کردن لباس‌ها دست می‌کشم... می‌گوید: پس خودم پنجشنبه شب با ماشین می‌برم‌تان و فردا صبح‌اش برمی‌گردم... می‌گویم: وقتی قرار باشد تو هفتصد هشتصد كيلومتر راه را تنهایی و خسته و خواب آلود رانندگی کنی، من هم تا برسی تهران چند بار می‌میرم و زنده می‌شوم... دیگر چیزی نمی‌گوید...

حالا هر دو ساكتيم... من لباس‌ها را تا می‌كنم و به تبعات مثبت و منفی ازدواج‌های غير همشهری فكر می‌كنم... او دخترك را محكم در بغل فشرده و می‌بوسد...

پ.ن مهم(ساعت ۱۹)ـ این اس ام اس دقایقی پیش برای ما رسید: " آقای ج نظر به تمکن مالی لطفا جهت انصراف از دریافت یارانه به سامانه refahi.ir مراجعه کنید سازمان هدفمندسازی یارانه ها" تمکن؟!تمکن ماااااالی؟!! من که فکر می کنم کسی خواسته شوخی کنه ولی اگر برای شما هم اومده بگین تا خانواده ای نگرانیش بجا باشه !

پ.ن (۲۳ اسفند) ـ ما كه امشب آتیش مي‌سوزونيم  تا رسوم را به نسل بعد انتقال بديم!



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نويسنده: سارینا خوشگله تاریخ: چهار شنبه 16 فروردين 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لینک ثابت